طرف 8

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Ling Deraz
تاریخ : جمعه 24 ارديبهشت 1395
نظرات

یه مورد خاص دیگه هم بود سه ماه با هم حرف زدیم. درد دل کردیم. جیک و پیک زندگیمو بهش گفتم. اونم در عوض جیک و ریک زندگیشو کامل برام باز کرد. روزای آخری که با هم رابطه داشتیم ازم می پرسه، راستی اسمت چیه؟ یعنی دیگه هیچ نکته کوچکی از زندگی شخصیم نمونده که بهش نگفته باشما، هنیزا اسممو نمی دونست. میگم اینا تُر ندارن واسه اینه ها. میگم پس اسممو تو گوشی چی سیو کردی؟ نه که خجالت بکشه، رک گفت: اوقات فراغت. آ آ آ آ ، منو گذاشته واسه وقتی از بقیه دوست پسراش خسته شد. دمش گرم واقعاً. منم اسمشو از مرجان تبدیل کردم به: "کلاً بطالت" که هم وزن اسم مستعار خودم بشه.

یه دختری هم بود، کوهی از اعتماد به نفس کاذب، رک، بی هیچ رو در بایستی، از اون زبان درازهایی بود که هیچ جا کم نمیارن. از همونایی که حتی اگه این دروغ شاخدار رو بهش بگی که "تو فوق العاده خوشگلی"، بازم میگه "نه، از اینی که گفتی هم خوشگل ترم". بنین سر جا خو بابا. یه روز موقع صحبت کردن سه ساعت مقدمه چینی کرد. از خودش گفت از زیبایی ظاهری اش (ارواح عمه اش) و نیز از زیبایی های معنویش، از لطافت های شخصیتی خودش هم گفت. داشت هی قربون صدقۀ خودش می رفت و مثل خر خودشو تحویل می گرفت. آخر کاری حسابی که مغز ما رو خورد، میگه: خب حالا حرفی نداری بهم بزنی؟ حرف خاصی؟ چیزی؟ یادت نمیاد بخای بگی؟ میگم نه والا. یهو دیدم از کوره در رفت. داد زد که بعد از 7 سال سابقۀ بی نظیر در پسر بازی، تو اولین موردی هستی که روز تولدم رسیده و تولدمو تبریک نگفته. مگه نمی دونی ما دخترا رو این جور چیزا حساسیم؟ الان سه ساعته دارم سعی می کنم یادت بیاد که تولدمه، توی گیج منگ، انگار نه انگار. میگم مگه به من گفته بودی تولدت کیه؟ میگه آره. اتفاقاً اولین حرفی که باهات زدم همین بود. با همه پسرا همین جوری ام. توقع داشت تاریخ تولدشو حفظ باشم! خو اِگم من تاریخ تولد خودمو هم نمی دونم دقیق کیه. بعد تولد تو رو بدونم؟ چه انتظارات بیجایی از جوونا دارن این روزا. میگه حالا که گفتم امروز تولدمه. یاالله تبریک بگو! چنان تولدشو بزرگ کرده بود برام انگار به دنیا آمدن ایشان، تحولی بسیار بزرگ و شگرف در منطقه و جهان بوده و میلاد باسعادت سرکار خانوم اختر تابناک آسمان قباحت، هستی را منور و زندگی خلایق و کهکشان ها را پر از برکات مادی، معنوی، زمینی و آسمانی نموده است! گفتم مگه تو یگانه منجی عالم بشریتی؟ این همه آدم دارن هر روز به دنیا میان. اتفاقی هم نمی افته، هیچ خبری هم نیست. تو هم قاطی اونا. اصن به دنیا هم نمی اومدی همچین فرقی هم نمی کردا. شاید بگم، بهتر هم می شد. اکسیژن کمتری مصرف می شد، وجودت فقط داره دی اکسید کربن به اتمسفر اضاف می کنه، و پدیدۀ گرمایش زمین رو تسریع می کنه. این کجاش تبریک گفتن داره؟ بیشتر تسلیت گفتن داره نه تیریک.

اینو که گفتم دیگه قطع کرد و الان یک ساله نمی دونم زنده است یا خودکشی کرده. دیگه درس عبرتی شد برا ما، که تاریخ تولد خانومای محترم رو حفظ بشیم. البته معمولاً می دونن به حافظۀ مردها اعتمادی نیست، خودشون یکی دو روز زودتر دو زاری رو می اندازن. ولی این مورد حادی که گفتم این کارو نکرد یا دیر جنبید و اونجوری شد. یه کم بد برخورد کردم باهاش نه؟ برم پیداش کنم حلالیت بطلبم ازش. پ فعلاً. بای.


تعداد بازدید از این مطلب: 628
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود